بی اسم تاا اطلاع ثانوی...

صفحه ای شاید برای گفتن هرآنچه که بارها خواستم اما نتوانستم که بگویم...

بی اسم تاا اطلاع ثانوی...

صفحه ای شاید برای گفتن هرآنچه که بارها خواستم اما نتوانستم که بگویم...

خدااایا...

دلم گرم خداوندیست که با دستان من، گندم برای 

"یاکریم" خانه میریزد...

چه بخشنده خدای عاشقی دارم که میخواند مرا

با آنکه میداند گنهکارم...

                                    التماس دعا...

یا اباعبدالله...

 

نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است . اسـم رمز حمله ام یاس علــی ،افسر مافوقم عباس علی(ع)